سلام نوشتن من یکم بی نظمه و مثل واریزیای حقوق هر ماه شرکت نمیشه وقت معینی براش تعریف کرد.

بیشتر ازین معطلتون نمیزارم دوستان خوب کجا بودیم:

بعد خاموش کردن گوشی تا شب با خودم کلنجار رفتم احساس کردم که یه بچه ننه ترسو هستم شب توی اینستاگرام باهاش صحبت کردم و دیگه میخواستم کلا بیخیالش بشموای که چقدر داغون میشه ادم این مواقع،فرداش م برای خرید خونه رفتیم نجف اباد و کلی خرید کردیم قرار شد من با احسان (موتور هوندای 200 سی سی من که با کلی اضافه کاری تونستم صاحبش باشم)تنها برگردم و اونجایی که من عاااااااااااااااااااشق تنهایی اتوبانم رفتم ازونجا برگردم یزدانشهر که تو راه متوجه نشدم گوشیم کلی زنگ خورد،برای بیخیال شدن نگار یگوشی ساده دست گرفتم که یوقت مثل دیوونها نرم وبلاگش و بخونمشو تو بند بند نوشتهای جدید و قدیمش خودمو پیدا کنم.

رسیدم خونه گوشیو دیدم ،خودش بود همون شماره اشنا *نگارمن*پیام داده بود که دیدمتا و اینطور شد که من تصمیم گرفتم اون نویسنده خوش نویس حساسو ببینم برای اولین بار یادم رفت احسانو بیارم تو خونه و همینطور مات و گیج بخودم اومدم که دارم براش توی وبلاگش کامنت میزارم و اولین قرار بینما رو برنامشو ریختم 

ادامه دارد.

ادامه داستان قسمت پنجم(گللایه)

ادامه داستان قسمت چهارم

ادامه داستان بخش سوم

معنی عشق از نگاه ملیکا خانوم

کلی ,تو ,خونه ,وبلاگش ,برگردم ,بند ,که من ,نوشتهای جدید ,بند نوشتهای ,جدید و ,و قدیمش

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم ایرانی جدید اینجا همه چی هست How to teach reading skill medical-tools-news بنای تاریخی دانلود سوالات استخدامی اموزش پرورش اجناس فوق العاده roksi sheida2014 ronasoptarh